فرشته شدن امیر عباس مامانفرشته شدن امیر عباس مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه سن داره

پرواز یک فرشته

بی عنوان

پسرم ... فرشته ی آسمونی من ... هیچی ندارم که بگم ... جز اینکه خیلی دلم برات تنگ شده ... خیلی زیاد ... کاش می تونستم داد بزنم ... اما نمیشه ... کسی طاقت فریاد نداره ... عزیزم , عمرم , کاش نمی رفتی... کاش الان بغلم بودی ... چه شب ها که از غم نبودنت آروم و بی صدا اشک ریختم ... چه روز ها که از غم نداشتنت تو مسیر دانشگاه دور از چشم همه اشک ریختم و به آسمون خیره شدم ... پسرم , اشک هم با من قهر کرده ...انگار تحمل اون هم تموم شده ...دیگه گریم نمیگیره و این درد سوزش قلبم و بیشتر میکنه ... بغضم تو گلوم چرک کرده و داره کم کم قلبم و از کار می ندازه ... عزیز دلم تنها پل ارتباطی من با تو همین وبلاگه ...اما این پل فقط یک طرفه است و بس... عزیز دلم ماد...
20 مهر 1391

یا علی اصغر به فریادم برس

قنداقه اش را بست، حالا اصغر آماده است سرباز آخر را خودش میدان فرستاده است از موج آغوش پدر تا اوج خواهد رفت از نسل ماهی های دریاهای آزاد است نه ضربت شمشیر می خواهد نه نعل اسب شش ماهه خیلی اربا اربا کردن اش ساده است تیر سه شعبه کار خنجر می کند اینجا سر، با همین یک تیر روی شانه افتاده است از رنگ سرخ آسمان پیداست اینجا هم سالار زینب امتحان را خوب پس داده است زینب که روی نیزه هفتاد و دو سر دیده است در کودکی تشییع مفقود الاثر دیده است شعر از زهرا بشري ...
18 مهر 1391

بدون عنوان

یکی از این آدما یه شب دعاش می گیره یکی از همین شبایی که شب تقدیره یه دل شکسته یک گوشه ی این شهر صداش میرسه تا آسمون و چه دامن گیره غروبا چه حالی داره ، این فضا چه حالی داره که برای گریه کردن یه هوای عالی داره غروبا ببین هوا رو ، گریه های بی صدا رو این همه دستایی که منتظر بارونه یکی اون بالا نشسته که خودش می دونه می دونه کاریه که فقط خودش می تونه دستای خالی رو خالی بر نمی گردونه غروبا چه حالی داره ، این فضا چه حالی داره ...
18 مهر 1391

دلم تنگه

سلام امیر عباسم ... سلام فرشته آسمونی من ... پسرم دلم به اندازه ی فاصله ای که بین من و توست برات تنگ شده ... پسرم ... برای مادرت دعا میکنی؟؟ دعا میکنی میدونم ... چون الان خیلی آرومم .... دوست دارم ...  تو هم یادت نره دوست دارم... به خددا بگو خیلی ممنونشم.... بابت همه داده ها و نداده هات... ...
18 مهر 1391

سلام فرشته آسمونی من

سلام پسرم... سلام فرشته پاک آسمونی من ... میدونم خوبی .... منم خوبم ... غم نبودنت عذابم میده ... اما نمیتونه از پا درم بیاره من خدا دارم این و غمم هم فهمیده ... فهمیده که دلم خوشه به خدا و داره کم کم بیخیال مامان میشه ... پسرم اومدم با کلی خبر ... ارشد قبول نشدم ... تو تکمیل ظرفیت هم قبول نشدم خوب تقصیر مامان چیه من که رتبم بد نبود  292 بده ؟ خوب تو 23  نفر گرفتن من چکار کنم ... انشالله میخونم سال بعد انشالله قبول میشم , شما هم دعام کن ... و حالا خبر خوبه ............. پسرم البته میدونم شما از همه چی خبر داری عزیز دلم ...مامانی یه کار نیمه وقت پیدا کرد .... البته اونا مامان و پیدا کردن  اعتماد به نفسو ببین ... پسرم قرار برم...
17 مهر 1391

دلم به وسعت آسمونها برات تنگ شده

سلام پسرم... خوبی عزیز مادر... پسرم خیلی دلم برات تنگ شده... وقتی میرم جایی میبینم مامانی بچه نازشو بغل کرده ... برای سلامتیشون از ته ته دلم دعا میکنم ... اما دلم به وسعت آسمونها میگیره... حسزت می خورم ... میام خونه ... میرم تو اتاقم  و می خوابم و تورو تو رویاهام تصور میکنم اگه الان زنده بودی 25 روزت بود منم از همون روزی که فرشته شدی تا امروز 24 روز که تو خیالم باهات زندگی کردم ... بغلت کردم ... بهت شیر دادم ... لباسات و تنت کردم ... باهات خندیدم وباهات عشق کردم ... اما مامانی نذاشتم کسی بفهمه که چقدر داغونم ... اگه خدارو نداشتم تا حالا مرده بودم ... به خودش قسم که تنها دلخوشیم خداست ... پسرم نذاشتم بابایی بفهمه که چ...
14 مهر 1391

مهربان خدا

مهربان خدا.......... ای مهربان خدای من..... نمی دانم در کجای این برهوت دنیا گم شده ام ... که اینگونه غریبانه دنباله آشنا می گردم... آشنا.... کدام آشنایی برای من آشناتر از توست... خدای من ,‌مهربان من ,‌ .... نگاهم به آسمان است ... دلم خوش به باران رحمتت.... می دانم تو مهربانی .... روزی هزاران بار با خود زمزمه میکنم ... می بارد... می بارد .... باران رحمتش می بارد.... باران رحمتش می بارد تا کویر خشکیده ی دلم را سیراب کند ... خدایا باران رحمتت می بارد ؟ خدایا گم شده ام... در کوچه های تنگ و تاریک دنیا ... تک و تنها گم شده ام .... خدایا دستان ناتوانم را ...
12 مهر 1391

بدون عنوان

سلام دوستان عزیز من به غیر این وبلاگ یه وبلاگ دیگه هم درست کردم به نام روزنه های امید .... آدرسش اینه : www.rozaneomid.niniweblog.com ...
12 مهر 1391

بدون عنوان

سلام پسرم ... خوبی فرشته آسمونی مامان؟ میدونم جات خوبه عزیز دلم.... پسرم ... امروز خیلی فکر کردم .... دیدم اگه همین جوری پیش برم , مریض میشم و دیوونه ... از امروز تصمیم گرفتم که امیدم و بیشتر کنم ... توکل به خدا پسرم... حالا که تو پیش خدایی به قول خاله سمیه دوست نی نی سایتی مامان , من یه واسط واسه رسوندن حرفهام به خدا دارم... پسرم خیلی زندگی قشنگتر میشد واسه من و بابا اگه الان تو بغلمون بودی... اما خدا بیشتر از ما دوست داشت و تورو برد پیش خودش که بشی یکی از بهترین فرشته هاش .... مامان جونی, عشقم حالا که پیش خدای مهربونیها هستی ... ازش بخواه یه بچه سالم و صالح به من و بابایی بده که از داشتنش ...
10 مهر 1391

بدون عنوان

امیرعباسم برای تو می نویسم عاشقانه هایم را.................... امشب می خوای بری بدون من خیسه چشمهای نیمه جون من حرفهام نمیشه باورت چیکار کنم خدایا راحت داری میری که بشکنم عشقم بذار نگات کنم  یکم شاید با هم بمونه دستهای ما به جون تو دیگه نفس نمونده واسه ی من نرو تو هم دیگه دلم رو نشکن دلم جلو چشمات داره میمیره نگام نکن بذار دلم بمونه روی پاهاش فقط یذره آخه مهربون باش خدا ببین آخه چه جوری داری میره......... بگو کنارمی همیشه تورو خدا ببین چه حالیم نگو که میری دلم میخواد که دستمو بگیری نرو به دون تو شکنجه میشم پیشم ...
10 مهر 1391